۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۹, جمعه

اهميت علم آموزي نسل جوان از ديدگاه امام صادق (ع)

7257 165


شیوه‏ها و راه کارهاى عملى برخورد و هدایت جوانان در پرتو گفتار و رفتار صادق آل محمدعلیهم السلام شامل۷ مورد۱ – رفتار نیکو و ملایم۲ – آگاهى دادن در مسائل دینى۳ – شناساندن آسیب‏هاى اجتماعى۴ – ترغیب به دانش افزایى۵ – عادت دادن به حسابرسى۶ – تعدیل حس دوست‏خواهى۷ – ضرورت ازدواج۸ – تشویق به نماز۹ – تقویت اندیشه‏هاى مثبت است که در این مقالههدف ما بررسی مورد چهارم،اهمیت علم آموزی برای عموم مسلمانان به خصوص نسل جوان از دیدگاه امام صادق (ع) است.


اسلام عزیز، علم و دانش را نور مى‏داند. نورى که خدا آن را در قلب‏هاى مستعد مى‏پروراند و او را به راه راست و بندگى عاشقانه و عارفانه فرا مى‏خواند. سعادت و نیک فرجامى آدمى در سایه این دانش به دست مى‏آید. علم، آدمى را از تاریکى و ظلمت مى‏رهاند و او را به سوى نور و روشنایى رهنمون مى‏سازد. آدمى چگونه مى‏تواند از این منبع درخشان، روى گردان و بى‏بهره بماند، در حالى که در آموزه‏هاى روایى، پى‏گیرى آن حتى در دوردست‏ترین سرزمین‏ها که چین کنایه‏اى از آن بوده سفارش شده است.


اما اهمیت موضوع برای جوانان به دین سبب است که از فرصتی که پیش روی دارند با حرکت به سمت علم آموزی و گسترش علم در جهت رفاه مادی و معنوی انسان ها ضمن توسعه و تبلیغ دین اسلام باقیات الصالحاتی را برای خود بدست آورند.


مقدمه:


جوانان و نوجوانان در هر جامعه‏اى گنجینه‏هاى سرشارى هستند که اگر مربیان و متولیان براى این قشر عظیم سرمایه گذارى شایسته انجام داده و این گروه فعال و پرشور را با رفتار حکیمانه و تکریم شخصیت و احترام به نیازها، به اهداف مطلوب و ایده‏آل خود هدایت نمایند، علاوه بر این که آنان را از خطر انحراف و تردید در هویت و آسیب‏هاى اجتماعى مصونیت‏بخشیده‏اند، قلب‏هاى پاک و زلال آنان را به سوى خوبى‏ها، زیبایى‏ها و اخلاق پسندیده رهنمون شده‏اند، و جامعه آینده را از نظر سلامتى و حفظ ارزش‏ها و فرهنگ، بیمه نموده‏اند.


امام صادق‏علیه السلام در مورد سرمایه گذارى معنوى براى نسل نو و حفاظت نوجوانان از گروه‏هاى منحرف و کج اندیش، مى‏فرماید:((با درو احداثکم بالحدیث قبل ان یسبقکم الیهم المرجعة));نوجوانان خود را با احادیث ما آشنا کنید قبل از این که مرجعه (یکى از گروه‏هاى منحرف) بر شما پیشى گیرند.


در ادامه عناوین شیوه‏ها و راه کارهاى عملى برخورد و هدایت جوانان در پرتو گفتار و رفتار صادق آل محمدعلیهم السلام مطرح می گردد:


۱ -رفتار نیکو و ملایم


۲ -آگاهى دادن در مسائل دینى


۳ -شناساندن آسیب‏هاى اجتماعى


۴ -ترغیب به دانش افزایى


۵ -عادت دادن به حسابرسى


۶ -تعدیل حس دوست‏خواهى


۷ -ضرورت ازدواج


۸ -تشویق به نماز


۹ -تقویت اندیشه‏هاى مثبت


ترغیب به دانش افزایى -دانش و بینش از نگاه امام صادق «علیه‏السلام»


شخصی شنیده بود پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله» فرموده است: یک ساعت تفکر کردن برتر از یک شب عبادت تا صبح است، ولى پیوسته به این موضوع مى‏اندیشید که منظور پیامبر اکرم «صلى الله علیه و آله» چگونه تفکرى است. آیا هر تفکرى برابر است با یک شب عبادت تا صبح؟ براى دریافت پاسخ خود نزد امام صادق «علیه‏السلام» رفت و پرسش خود را مطرح کرد، ولى آن حضرت به گونه‏اى کنایه‏آمیز به پرسش او پاسخ داد. امام فرمود: «انسان هرگاه از کنار خانه‏اى خراب شده و خالى از سکنه عبور مى‏کند، بگوید کجایند آنان که تو را ساختند و آنان که در تو سکونت داشتند؟ چرا سخنى نمى‏گویى؟

با این پاسخ کوتاه، به او فهماند که تفکرى ارزشمند است که با آن آدمى پاسخ این پرسش‏ها را بیابد که به کجا مى‏رود و هدف او از زندگانى دنیا چیست.


کم ارزشى عبادت بدون علم و اندیشه


در آموزه‏هاى اسلامى عبادت بدون بصیرت بى‏ارزش است و بصیرت جز با تفقه و تعمق در مسائل و یادگیرى و آموختن به دست نمى‏آید. در همسایگى اسحاق بن عمار خانه مردى قرار داشت که به عبادت زیاد و انفاق بسیار در میان مردم مشهور بود و همگان از او به نیکى یاد مى‏کردند؛ زیرا کسى از او خلافى ندیده بود. رفتار نیک او براى اسحاق بن عمار این پرسش را ایجاد کرد که او با این رفتار، انسان صالحى است یا خیر. او مى‏خواست وظیفه خود را نسبت به همسایه خود بداند. بدین منظور، نزد امام صادق «علیه‏السلام» رفت و از امام پرسید: «همسایه‏اى دارم که بسیار نماز مى‏خواند، انفاق مى‏کند و بسیار به حج مى‏رود و از او خلافى هم نسبت به خاندان اهل‏بیت عصمت «علیهم‏السلام» دیده نشده است. او چگونه انسانى است؟ امام صادق «علیه‏السلام» پرسید: آیا اهل دانش و اندیشه در مسائل دینى و عبادى نیز هست؟ اسحاق پاسخ داد: خیر، با این که بسیار عبادت مى‏کند، ولى اهل اندیشه نیست، امام فرمود: پس با این حساب، کردار نیک او سبب بالا رفتن او نمى‏شود».


ضرورت مراجعه به دانایان


مى‏گویند همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر زاده نشده‏اند. یک فرد هر چه هم دانشمند باشد نمى‏تواند بر تمام مسائل تسلط علمى داشته باشد؛ مگر این که به سرچشمه علم الهى متصل باشد و از پیمانه وحى سیراب شده باشد. بنابراین هر کس باید در حیطه دانش و تخصص خود اظهار نظر کند. این مسئله در زمان امام صادق «علیه‏السلام» نیز دیده مى‏شد.


نوشته‏اند: روزى حمزة بن طیار که خود دانشمندى بود در محضر امام صادق «علیه‏السلام» ایستاد و شروع به سخنرانى کرد. او لابه‏لاى سخنان خود، به گوشه‏هایى از سخنان پدر امام، حضرت باقر «علیه‏السلام» اشاره مى‏کرد و براى تأیید حرف خود از آن کمک مى‏گرفت. امام صادق «علیه‏السلام» نیز سکوت اختیار کرده بود و فقط به سخنان حمزة بن طیار گوش فرا مى‏داد.


اندکى گذشت و حمزه همچنان مشغول به سخن گفتن بود تا این که در فرازى از سخنرانى خود، امام صادق «علیه‏السلام» به او اشاره کرد که سخنش را قطع کند و به او فرمود: «همین جا توقف کن و دیگر چیزى مگو!» حمزه از این سخن امام تعجب کرد، ولى پیش از آن که بخواهد دلیل آن را بپرسد، امام به او فرمود: «به امورى رسیدید که حکمتش را نمى‏دانید و برایتان پوشیده است. این جا وظیفه شماست که درنگ اختیار کنید و آن را از پیشوایان راه و دانایان طریقت بپرسید. آنان به وظیفه خود عمل و شما را به راه راست هدایت مى‏کنند، همان گونه که خداوند بلند مرتبه مى‏فرماید: «فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُم لا تَعْلَمُونَ»؛ «اگر مسئله‏اى را نمى‏دانید، از دانایان بپرسید»، (نحل: ۴۳ و انبیاء: ۷).


ضرورت وجود کارشناس دین


رجوع به متخصصان در هر مسئله‏اى شرط عقل است و در مسائل دینى واجب مى‏باشد. این مؤلفه یکى از جنبه های مثبت تقلید در فروع مى‏باشد.


ابوشاکر از فرقه دیصانیه بود و خدا را قبول نداشت. او روزى قرآن را گشود و با دیدن آیه‏اى، فکر کرد که مى‏تواند با تأویلى دیگر گونه، از آن براى عقاید باطل خود سود جوید. آیه را به خاطر سپرد و سراغ شاگرد چیره‏دست امام صادق «علیه‏السلام» هشام بن حکم رفت. وقتى او را دید، با پوزخندى شیطنت‏آمیز گفت: در قرآن شما آیه‏اى وجود دارد که مرا درباره وحدانیت خدا به شک انداخته است. هشام که مى‏دانست توطئه‏اى در کار است و هیچ آیه‏اى از قرآن چنین دلالتى ندارد، گفت: کدام آیه را مى‏گویى؟ ابو شاکر گفت: آن‏جا که نوشته است: «وَ هُوَ الَّذى فى السَّماء اِلَهٌ و فِى الارْضِ اِلهٌ» بنابراین، در آسمان یک خدا وجود دارد و در زمین هم خداى دیگرى هست».


هشام مدتى اندیشید و به او گفت که به پرسش او پاسخ خواهد داد. به فکر فرو رفت. مطمئن بود که هرگز چنین نیست و ابو شاکر تأویلى واژگونه از آیه به کار برده است. نمى‏دانست که مراد آیه چیست و چگونه بایستى به او پاسخ گوید: او چند روزى به این موضوع فکر کرد، ولى نتوانست پاسخى مناسب بیابد. از این رو، براى انجام حج و شرف‏یابى به محضر استاد بى‏همتاى خویش امام صادق «علیه‏السلام» بار سفر بست و به مکه آمد و از آن‏جا ره‏سپار دیدار با امام صادق «علیه‏السلام» شد. وقتى خدمت امام رسید، ماجرا را بیان کرد.


امام پس از پذیرایى از هشام، به او فرمود: این سخن تنها از یک انسان پست و بى‏دین بر مى‏آید. هنگامى که به کوفه بازگشتى، از او بپرس تو را در کوفه به چه نام مى‏خوانند. پاسخ خواهد داد فلان نام. دوباره از او بپرس تو را در بصره به چه نام مى‏خوانند، پاسخ خواهد داد فلان نام. سپس به او بگو پروردگار ما نیز چنین است، نام او در آسمان «اله» است و در زمین «اله» است. همچنین در هر مکان او اله است. هشام خرسند از این که پاسخ مناسبى به دست آورده است، پس از اندکى درنگ در مدینه، راه شهر خود را در پیش گرفت. هنگامى که به کوفه رسید، نزد ابوشاکر رفت و پاسخ را با او در میان گذاشت و او را قانع کرد. ابوشاکر به او گفت: «من مطمئن هستم که این پاسخ از خودت نبود و آن را از حجاز براى من آورده‏اى».


جویندگى و یابندگى حقیقت


هر کسى در راه یافتن حق و حقیقت تلاش کند عاقبت گم‏گشته خویش را مى‏یابد. بریهه دانشمندى مسیحى بود که مسیحیان به سبب وجود او، بر خود مى‏بالیدند، ولى به تازگى، زمزمه‏هایى از مردم شنیده مى‏شد. چندى بود که او نسبت به عقاید خود دچار تردید شده بود و در جست و جوى رسیدن به حقیقت، از هیچ تلاشى خسته نمى‏شد. گاه با مسلمانان درباره پرسش‏هایى که در ذهنش ایجاد مى‏شد، بحث مى‏کرد، ولى هنوز فکر مى‏کرد به هدف خود دست نیافته است و آنچه را مى‏خواهد، بایستى جاى دیگرى جست وجو کند.


روزى از روى اتفاق، شیعیان او را به یکى از شاگردان امام صادق «علیه‏السلام» به نام هشام بن حکم که در مباحث اعتقادى، چیره دست بود، معرفى کردند. هشام در کوفه دکانى داشت. بریهه با چند تن از دوستان مسیحى خود به دکان او رفت. هشام در دکان خود به چند نفر قرآن یاد مى‏داد. وارد دکان او شد و هدف خود را از حضور در آن جا بیان کرد. بریهه گفت: «من با بسیارى از دانشمندان مسلمان بحث و مناظره کرده‏ام، ولى به نتیجه‏اى نرسیده‏ام. اکنون آمده‏ام تا درباره مسائل اعتقادى با تو گفت و گو کنم.


هشام با رویى گشاده گفت: اگر آمده‏اید و از من معجزه‏هاى مسیح «علیه‏السلام» را مى‏خواهید، باید بگویم من قدرتى بر انجام آن ندارم. شوخ طبعى هشام آغاز خوبى براى شروع گفت وگو میان آنان شد. ابتدا بریهه پرسش‏هاى خود را درباره حقانیت اسلام مطرح کرد و هشام با حوصله و صبر، آنچه در توان داشت، براى او بیان کرد. سپس نوبت به هشام رسید. هشام چند پرسش درباره مسیحیت از بریهه پرسید، ولى بریهه درماند و نتوانست پاسخ قانع کننده‏اى به آن‏ها بدهد.

فردا دوباره به دکان هشام رفت، ولى این بار تنها وارد شد و از هشام پرسید: آیا تو با این همه دانایى و برازندگى، استادى هم دارى؟ هشام پاسخ داد: البته که دارم! بریهه پرسید: او کیست و کجا زندگى مى‏کند؟ شغلش چیست؟ هشام دست او را گرفت و کنار خودش نشاند و ویژگى‏هاى اخلاقى و منحصر به فرد امام صادق «علیه‏السلام» را براى او گفت. او از نسب امام، بخشش، دانش، شجاعت و عصمت او بسیار سخن گفت. سپس به او نزدیک شد و گفت: اى بریهه! پروردگار هر حجتى را که بر مردم گذشته آشکار کرده است، بر مردمى نیز که پس از آن‏ها آمدند، آشکار مى‏سازد و زمین خدا هیچ گاه از وجود حجت خالى نمى‏شود.


بریهه آن روز سراپا گوش شده بود و آنچه را مى‏شنید، به خاطر مى‏سپرد. او تا آن روز این همه سخن جذاب نشنیده بود. به خانه بازگشت، ولى این بار، با رویى گشاده و چهره‏اى که آثار شادى و خرسندى در آن پدیدار بود، همسرش را صدا زد و به او گفت که هر چه سریع‏تر آماده سفر به سوى مدینه شود. فرداى آن روز به سوى مدینه حرکت کردند. هشام نیز در این سفر آنان را همراهى کرد. سفر با همه سختى‏هایش به شوق دیدن امام آسان مى‏نمود.


سرانجام به مدینه رسیدند و بى درنگ به خانه امام صادق «علیه‏السلام» رفتند. پیش از دیدار با امام، فرزند ایشان، امام کاظم «علیه‏السلام» را دیدند. هشام داستان آشنایى خود با بریهه را براى امام کاظم «علیه‏السلام» تعریف کرد. امام به او فرمود: تا چه اندازه با کتاب دینت، انجیل آشنایى دارى؟ پاسخ داد: از آن آگاهم. امام فرمود: چقدر اطمینان دارى که معانى آن را درست فهمیده‏اى؟ گفت: بسیار مطمئنم که معناى آن را درست درک کرده‏ام. امام برخى کلمات انجیل را از حفظ براى بریهه خواند. شدت اشتیاق بریهه به صحبت با امام، زمان و مکان و خستگى سفر را از یادش برده بود. او آن قدر شیفته کلام امام شد که از باورهاى باطل خود دست برداشت و به اسلام گروید. هنوز به دیدار امام صادق «علیه‏السلام» شرفیاب نشده بود که به وسیله فرزند او مسلمان شد. آن گاه گفت: من پنجاه سال است که در جست و جوى فردى آگاه و و دانشمندى راستین و استادى فرهیخته مانند شما هستم».


منابع:


ماهنامه یاس


گنجینه معرفت


ماهنامه مبلغان


/www.hawzah.net


www.maarefquran.org


www.imamalinet.net


منبع : سازمان تبلیغات اسلامی



اهميت علم آموزي نسل جوان از ديدگاه امام صادق (ع)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر